عاشقانههایم
عشق یعنی ...
یهو به خودت میای میبینی
یکی هست باهمه فرق داره
یکی که هیچکس جاشو پر نمیکنه
عشق یعنی ...
یهو به خودت میای میبینی
یکی هست باهمه فرق داره
یکی که هیچکس جاشو پر نمیکنه
دیوانهام !یا شایدم عاشق!
که از فاصله ها رنج میبرم!
زخم میخورم....
اما باز هم در انتظار تو نشستهام
تو در تشویق انتظارهای من...
چقدر زیبا شدهای...
چه عاشقانهای برایتان بنویسم که دلتان برایم بلرزد؟
وقتی نه دستانش را گرفتهام،و نه در آغوشش کشیدهام
و نه حتی او را بوسیدهام ، من فقد از دور او را از خویش گریسته ام
عشق میان ما معصوم ترین عشق تاریخ جهان بود،به احترامش بایستید
ریه هام کم آوردهاند!
نمیدانی پُک زدن!
تنهای به تنهایی،
چقدر سخت است ...
بغل کن مرا
تا حل شوم در آغوشت
به ذره ذرهاَت محتاجم!
اگر اهل مطالعه نیستین
از زنها دوری کنید!
باید خواندن بلد باشی
چون هرکدوم کتابی با سبکی متفاوتند،
بیشتر درام !
زن را باید بخوانی
تصور کن زنی در تخت،
در رویای کسی و زیر کَس دیگری،
غرق در خون و اشک به اجبار میخوابد،
تصور نکن!
چون نمیتوانی تصورش را هم بکنی
چون جنایتی دراماتیک روی میدهد
به مریمی تجاوز میشود!
نفرتی یائسه و روحی عقیم میشود
و عمق عشق
هیچگاه فهمیده نمیشود
مگر در فراق
دلم میخواهد ماه من و تو همیشه پشت ابر بماند!
و هیچکس از عشق ما باخبر نشود ...
آدمها حسودن....
زمانه بخیل است،و دنیا عاشق کُش است...!
اگر لمس تن تو گناه است،
من عاشقانه آن گناه را دوست دارم
و نوید آن آتش جهنم را نیز دوست دارم